تبدیل بحران به فرصت خلاق
تفاوت میان همه این اشخاص کیفیت ذاتی خاصی نیست، این طور نیست که بعضیها ذاتاً در شرایط فشار بهتر عمل میکنند و بعضی ها بدتر، مسئله بیشتر اکتسابی است. موضوع از این قرار است که در موقعیت های بحرانی یاد بگیریم که چگونه از خود واکنش نشان دهیم.
در «بحران» انسان یا ساخته و یا خرد می شود. اگر با توجه به موقعیت واکنش مناسب نشان دهید «بحران» میتواند به شما قدرت، توان و درایتی بدهد که در شرایط معمولی از آن برخوردار نیستید و اگر واکنش نامناسب نشان دهید اختیار توانایی و مهارتی که در شرایط عادی دارید از وجودتان پرواز می کند.
کسی که در موقعیت های خطیر ورزشی، تجارتی و یا فعالیت های اجتماعی بهتر ظاهر می شود، بی برو برگرد کسی است که خواهی نخواهی واکنش مناسب در شرایط بحرانی را یاد گرفته است.
برای خوب ظاهر شدن در شرایط بحران باید تمرین بدون فشار یاد بگیریم که در شرایط بحران واکنش های مطلوب نشان دهیم، به تمرین بدونحضور فشار احتیاج داریم. بحران قدرت آفرین است یاد بگیریم که در شرایط بحرانی با مسائل با روحیه تهاجمی و تدافعی برخورد کنیم. هدف مثبت باید در هر شرایط در نظر گرفته شود. بدترین اتفاقی که ممکن است بیفتد بحران را آنطور که هست ارزیابی کنیم، بی مورد از کاه کوه نسازیم، بدون دلیل از هر موضوع کوچک مسئله ی مرگ و زندگی درست نکنیم.
تمرین بدون فشار
در شرایط بحران گرچه احتمالاً سرعت یادگیری بیشتر است، اما کیفیتش خوب نیست. اگر کسی که شنا کردن نمیداند در آب بیفتد، تحت تاثیر موقعیت بحرانی احتمالاً شنا کنان خود را از آب بیرون می کشد، و به هر صورت که شده شنا میکند و خود را از آب بیرون می و بیرون می آید، اما هرگز با این کیفیت قهرمان شنا نمیشود. تحت تاثیر ذهنیتی که از شنا پیدا کرده یاد گرفتن شیوه های بهتر شنا کردن برایش دشوار میشود.
دکتر ادوارد سی تولمان روانشناس و متخصص رفتار حیوانات در دانشگاه کالیفرنیا میگوید که انسان و حیوان در هنگام یادگیری «نقشه های عقلی» و یا «نقشه های شناختی» از محیط را در زهن خود ترسیم می کند. اگر انگیزه بیش از حد نباشد، اگر بحران در مرحله ی یادگیری بیش از اندازه شدید نباشد این نقشه ها وسیع و عمومی هستند، اما حیوان در شرایط بحرانی انگیزه ی بیش از اندازه داشته و نقشه ی ذهنی اش محدود و باریک میشود. تنها یک راه برای حل مشکل پیدا میکند. در موقعیتهای بعدی، اگر یک راه حل از بین برود حیوان درمانده شده و از پیدا کردن چاره های دیگر عاجز می شود. در واقع تنها یک واکنش خشک و یک بعدی را یاد میگیرد و نمیتواند در موقعیت جدید واکنش مناسبی از خود نشان دهد. قدرت عمل فی البداهه و فوری را از دست میدهد د و تنها بر اساس یک نقشه ی خشک و بی انعطاف عمل میکند.
دکتر تولمان متوجه شد موش هایی که در شرایط مناسب و بدون بحران آموزش میبینند بعداً در بحران بهتر عمل می کنند. برای مثال موشهایی که با داشتن آب و غذای کافی و با شکم سیر آزادانه در خانه های پر پیچ و خم آزمایشگاهی و رفت و آمد میکردند به ظاهر چیزی یاد نمی گرفتند. با این حال وقتی بعداً این موشها با شکم گرسنه در همان خانه ار می گرفتند با کارایی و سرعت به سوی هدف حرکت میکردند و نشان میدادند که چیزهای زیادی یاد گرفتهاند. در واقع گرسنگی این موشها را در شرایط بحرانی قرار میداد که نسبت به آن واکنش مناسبی نشان میدادند.
آن دسته از موش هایی که باید در شرایط بحرانی گرسنگی و تشنگی عبور از خانه های پر پیچ و خم را یاد میگرفتند، نتیجه کارشان چندان خوب نبود. در واقع با انگیزهی بیش از حد روبهرو بودند و در نتیجه نمی توانستند نقشه های وسیع در ذهنشان ترسیم کنند. در این شرایط تنها یکی از راه های صحیح منتهی به هدف در ذهن شان باقی می ماند. اگر در آزمایش بعدی این راه مسدود می شد موش ها در میماندند و دراین حالت پیدا کردن راه دیگر برای شان بسیار دشوار میشود.هرچه در مرحله یادگیری شدت بحران زیاد تر باشد، به همان اندازه توان یادگیری کمتر میشود.
بحران قدرت آفرین است
جی ای هادفیلد این متخصص اعصاب، مطالعات گستردهای درباره نیروهای فوق العاده جسمی، ذهنی، احساسی و روانی که در مواقع بحران به کمک افراد عادی می شتابد انجام داده است.
او میگوید: به راستی آدم باور نمی کند که در مواقع اضطراری چه نیرویی پیدا می کند. اغلب ما محتاطانه زندگی میکنیم و از انجام کارهای دشوار طفره میرویم تا اینکه روزی بر خلاف میل، در معرکه می افتیم و تازه متوجه میشویم که چه نیرویی داشتهایم و نمیدانستیم. انگار ناگهانی نیروی دربند خویش را آزاد می کنیم. وقتی به ناچار باید با خطر روبرو شویم شجاعت پیدا می کنیم و چون به مصیبتی گرفتار میآییم احساس میکنیم که نیرویی در وجودمان جان می گیرد. تجربه نشان داده است وقتی که بی واهمه در مبارزهای ای شرکت میکنیم خطر یا مشکل به اندازه ی شدتش در وجودمان نیرویی تولید می کند.
رمز موفقیت قبول بی واهمه ی شرکت در مبارزه، با روحیه ای مصمم است و این یعنی آنکه با روحیه و هدف جویانه و نه با حالت تدافعی و طفره آمیز به رویارویی با مشکل برویم. چه بهتر که به جای «امیدوارم اتفاقی نیفتد» با کلام رسای بگوییم « هر اتفاقی هم که بیفتد از عهده اش بر می آیم» به پیشواز مشکل برویم.
بدترین اتفاقی که ممکن است بیفتد
خیلیها در موقعیت بحران از میان تمامی اتفاقاتی که ممکن است بیفتد، بدترینشرا انتخاب می کنند. ما از تصور و خیال به ضرر خود استفاده کرده، کوهی از مشکلات بی پایه و اساس را علم می کنیم. هرگز از قدرت تحلیل برای درک واقعیت بحران استفاده نمیکنیم بلکه از روی عادت و بدون تأمل در هر موقعیت یا تهدیدی مسئله ی مرگ و زندگی را میبینیم.
اگر در بحران واقعی به هیجان فراوانی احتیاج است باید نکات مثبت هیجان را در خدمت گرفت. اما اگر خطر یا مشکل را زیادتر از حد واقعیاش برآورد کنید، اگر نسبت به اطلاعات اشتباه، مخدوش و غیر واقع بینانه و واکنش نشان دهید، هیجانی بیش از آنچه لازم است به وجود میآورد. و چون تهدید واقعی بسیار کمتر از آن چیزی است که برآورد کرده اید می توانید از همه هیجان تولید شده استفاده مناسب کنید، نمی توانید با استفاده از تفکر خلاق از شرش خلاص شوید. بنابراین در وجودتان باقی میماند و به زحمت می افتید. احساس هیجان مفرط نه تنها به انجام عمل بهتر منتهی نمیشود بلکه چون محیط بی تناسب است اسباب ناراحتی می شود.
برتراند راسل فیلسوف و ریاضیدان شهیر با اشاره به روشی که شخصاً برای تخفیف هیجان اضافی استفاده میکند میگوید: «در موقعیت بحران بدترین اتفاق احتمالی را در نظر بگیرید، بعد با در نظر گرفتن این بدترین اتفاق با دلیل و منطق به خود بقبولانید که «خوب، آنقدرها هم مصیبت وحشتناکی نیست.» توجه داشته باشید که این قبیل سالها همیشه وجود دارند، زیرا در بدترین حالت ممکن هر اتفاقی هم که بیفتد مسئله مرگ و زندگی نیست. وقتی مدتی درباره بدترین اتفاق ممکن فکرکردید و پیش خودتان گفتید که «بسیار خوب، به هرتقدیر این حادثه آنقدره مهم نیست.» خواهید دید که نگرانی تان تا حد زیادی مرتفع میشود. شاید لازم باشد این کار را چند بار تکرار کنید. سرانجام در صورت پیگیری، نگرانی شما به کلی از بین رفته و جایش را به شادکامی می دهد.
منبع: کتاب روانشناسی تصویر ذهنی – ماکسول مالتز
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.